محل تبلیغات شما


 ساعت دوم سر کلاس دهم انسانی الف هستم. هنوز درس را شروع نکرده ام که معاون مدرسه می آید و چندتا از بچه ها را بیرون می برد؛ می گوید که وسایلشان را هم با خودشان ببرند.

 هفته ی پیش که برای درس آمادگی دفاعی چند کلاس را ادغام کرده بودند، دو تا از بچه های همین کلاس، کاپشن یکی از بچه های تجربی را یده بودند که پیدا شد. پیش از شروع درس با ناراحتی در این باره با بچه ها صحبت می کنم. پاسخشان خنثی و سرد است. کِش رفتن خودکار و چیزهای ریز در این کلاس کاملا طبیعی است!

 سر کلاس همیشه چندتایی خوابند؛ سرشان را روی میز می گذارند و بی دغدغه می خوابند. اوایل به اشان گیر می دادم، حالا فقط توی دفتر کلاسی ام جلوی اسمشان می نویسم "خ".

 لا به لای درس "سهمی" از درآمدِ ستاره های سینمای هالیوود حرف به میان می آید؛ درآمد جانی دپ از فیلم ان دریایی کارائیب ۵ را برایشان حساب می کنم؛ یکی شان می پرسد:"آقا چند بُطر می شه باهاش خرید؟!"

 بچه ها مشغول نوشتن مثال پای تخته هستند که معاون صدایم می کند. پشت در ایستاده است؛ درِ کلاس را می بندم. یک چاقوی بزرگ و یک گوشی نشانم می دهد و می گوید از یکی از همان بچه ها گرفته است.

  برمی گردم کلاس و "سهمی" را از سر می گیرم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها